کنایه از متوقف کردن کنایه از سرپیچی کردن بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی کردن، پی برکشیدن، پی برگسلیدن
کنایه از متوقف کردن کنایه از سرپیچی کردن بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پِی زَدَن، پِی کَردَن، پِی بَرکِشیدَن، پِی بَرگُسَلیدَن
کنایه از ثواب حج بدست آوردن، کسی را در برابر مزدی برای انجام اعمال حج اجیر کردن. رجوع به حجه فروشی شود: حج خریدن در دیار عشق بازان رسم نیست هرکه مرد اینجا برای او شهادت میخرند. صائب (از آنندراج)
کنایه از ثواب حج بدست آوردن، کسی را در برابر مزدی برای انجام اعمال حج اجیر کردن. رجوع به حجه فروشی شود: حج خریدن در دیار عشق بازان رسم نیست هرکه مُرد اینجا برای او شهادت میخرند. صائب (از آنندراج)
کنایه از فدیه دادن یعنی خویشتن را از کسی به مال بازخریدن اعم از آنکه آن شخص اسیر باشد یا زن از شوهر خویشتن را بازگیرد. (بهار عجم). رجوع به مادۀ قبل شود
کنایه از فدیه دادن یعنی خویشتن را از کسی به مال بازخریدن اعم از آنکه آن شخص اسیر باشد یا زن از شوهر خویشتن را بازگیرد. (بهار عجم). رجوع به مادۀ قبل شود
عقر. پی زدن. پی کردن. گوشت پاشنه بریدن برای منع در رسیدن و راه رفتن. (آنندراج). قطع کردن عصب یا وترعرقوب ستور: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مر کبش را پی بریدند. نظامی. - پی بریدن از جائی، از آنجا رفتن. ترک آنجا گفتن: ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان. فردوسی
عقر. پی زدن. پی کردن. گوشت پاشنه بریدن برای منع در رسیدن و راه رفتن. (آنندراج). قطع کردن عصب یا وَترِعرقوب ستور: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مر کبش را پی بریدند. نظامی. - پی بریدن از جائی، از آنجا رفتن. ترک آنجا گفتن: ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان. فردوسی
بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن: راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک تا من بکام دل برسیدم بدین مکان. فرخی. ، کنار زدن. یکسو کردن. - پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره. - پس کردن لحاف از رو. - پس کردن مردم را برای پیش رفتن
بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن: راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک تا من بکام دل برسیدم بدین مکان. فرخی. ، کنار زدن. یکسو کردن. - پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره. - پس کردن لحاف از رو. - پس کردن مردم را برای پیش رفتن
گوشت پاشنه مرکبی رابریدن برای منع راه رفتن قطع کردن عصب یاوتر عرقوب ستور پی کردن عقر: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مرکبش را پی بریدند. (خسرو شیرین) یا پی بریدن از جایی. از آنجا رفتن ترک آن محل گفتن: ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان. (فردوسی)
گوشت پاشنه مرکبی رابریدن برای منع راه رفتن قطع کردن عصب یاوتر عرقوب ستور پی کردن عقر: ملک فرمود تا خنجر کشیدند تکاور مرکبش را پی بریدند. (خسرو شیرین) یا پی بریدن از جایی. از آنجا رفتن ترک آن محل گفتن: ببرم پی از خاک جادوستان شوم با پسر سوی هندوستان. (فردوسی)